92/4/22
6:29 ص
اهمیت مقام خلافت از سجده فرشتگان و خضوع آنان در برابر آدم پس از گرفتن پاسخ سؤال و آشنا شدن با راز خلافت، اجمالا ًروشن میشود. از میان اسمای حسنای الهی، نقش اساسی در خلافت، با اسم مبارک «علیم» است. از این رو خدای سبحان، هم در جواب اجمالی فرشتگان سخن از علم به میان آورده: (إنّی أعلم ما لا تعلمون) و هم در مقام برهان تفصیلی، تعلیم اسماء را مطرح کرده و بدین معناست که انسان کامل برای خلافت الهی خصوصیتی دارد که شما فاقدید و آن اینکه او چیزهایی میداند که شما آنها را نمیدانید.
به بیان دیگر، خلافت انسان دایرمدار علم اوست و سایر اسمای حسنا زمینهساز یا متمّم کمال اوست؛ اگر چه همه اسماء در مقام ذات خداوند عین یکدیگر است. بر این اساس هر انسانی که عالمتر است خلافت الهی را بهتر نشان میدهد.
شایان توجه است که، هر علمی معیار خلافت نیست، بلکه تنها علم به اسماء چنین اثری دارد. بنابراین، اگر کسی زمینشناس، زیستشناس یا ستارهشناس خوبی بود اما موحّد نبود، چون به هیچ اسمی از اسمای خداوند عالم نیست هیچ سهمی از خلافت ندارد. زمینشناس در صورتی از مقام خلافت بهرهمند است که زمین را «اسم الله» و «آیت حق» و «وجه الله» بداند وگرنه علمی که به ذات زمین تعلق بگیرد، نه به ارتباط آن با خدا، نه تنها انسان را خلیفة الله نمیکند، بلکه او را از ساحت قدس خدا دور میسازد.
از این رو قرآن در نکوهش دانشمندان مادّی میفرماید: وقتی پیامبران، پیام الهی را به مردم دادند، آنها به علوم مادّی خود (مانند طب و هندسه و...) بسنده کرده و به آن خشنود بودند: (فلمّا جاءتهم رسلهم بالبیّنات فرحوا بما عندهم من العلم وحاق بهم ما کانوا به یستهزؤن[1]) در باره «قارون» نیز میفرماید: دانش اقتصاد او، به جای آنکه وی را قدرشناس نعمت خدا کند او را وا داشت تا بگوید: (إنّما أُوتیته علی علم عندی[2]) ، بلکه این مسأله به صورت شرک رقیقی در درون بسیاری از افراد بشر وجود دارد و آنها را وا میدارد تا بگویند بر اثر کوشش خود عالم شدم و این کمال را یافتم: (وما یؤمن أکثرهم بالله إلاّ وهم مشرکون[3]) غافل از اینکه این شرکِ کمرنگ، روزی پر رنگ شده و از نهان سر بر میآورد و انسان را گرفتار میسازد[4].
همین گونه است تعبیر رایجِ «اوّل خدا، دوم شما». اینگونه شرکهای خفیّ و تعبیرهای شیطانی، سرانجام در مواقع حسّاس و امتحانهای مهم، که سالی یک یا دو بار اتفاق میافتد (یفتنون فی کلّ عامٍ مرّة أو مرّتین[5]) سر بر میآورد و انسان را به کام خود فرو میبرد. غافل از اینکه همه نعمتها از خداست: (وما بکم من نعمةٍ فمن الله[6]) و موحّد کسی است که نه خود را در حصول نعمت مؤثر بداند و نه دیگری را؛ چنان که انبیا (علیهمالسلام) چنین بودند. از این رو پیوسته زمزمه (الحمد لله ربّ العالمین) بر لب داشتند.
به هر تقدیر، نقش اساسی در خلافت الهی، با علم است و سایر اسماء، در پرتو علم واقع شده و بر همین اساس با آنکه فرشتگان در جریان خلقت آدم، تسبیح و تقدیس را مطرح ساختند خداوند در جواب آنان نفرمود: انسان نیز، اهل تسبیح و تقدیس است، بلکه عالم بودن او را گوشزد کرد؛ اگر چه در بسیاری از موارد، پیامبران و دیگر انسانهای کامل را به اسمای فعلی چون «مسبّح»، «اَوّاب»، «مُنیب» و «شکور» میستاید، لیکن در محاوره با فرشتگان از آنها نام نمیبرد؛ زیرا هیچ یک از این اسماء همتای معرفت و علم نیست. آنچه به همه این اسمای فعلی، بها و رونق میدهد و همه این اسماء به برکت آن، حاصل میشود همان علم است؛ چنان که ارزش عبادت نیز به علم و معرفت است؛ زیرا آنچه باعث کمال عبادت میشود خلوص است و آنچه سبب خلوص میشود معرفت است.
بر همین اساس گفته شده: «لضربة علىّ خیر من عبادة الثقلین[7]»؛ زیرا معرفت و اخلاص امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) بالاترین معرفت و اخلاص بود و بر همین اساس مرکب قلم عالمان از خون شهیدان برتر است؛ زیرا معرفت عالمان افزونتر و براثر آن خلوص آنان بیشتر است. عبادتْ امری تمام شدنی است؛ زیرا با پایان پذیرفتن دنیا که نشئه تکلیف است حکم عبادت مرتفع میشود، گرچه اثر آن باقی میماند، ولی معرفت پایان نمیپذیرد و حدّی ندارد؛ زیرا معرفت، شهود خداوند و اسمای حسنای اوست و انسان به هر میزان در درجات شهودی صعود کند، مشهودهای بیشتری برای او آشکار میشود و به همین لحاظ لقاء الله حدّی ندارد.
اگر کسی خواست عبادت او ارزش پیدا کند باید در خلوص آن بکوشد و برای دستیابی به خلوص به ناچار باید در معرفت بکوشد؛ زیرا انسان بر اثر معرفتْ به وساوس و شیطنتهای مرموز ابلیس پی میبرد و بدون آن ممکن است کسی تحت ولایت شیطان باشد و خود را خدمتگزار دین و جامعه بپندارد؛ در حالی که اگر به مراقبت و محاسبه بپردازد معلوم میشود که بر اثر نداشتن معرفت یا ضعف آن با چه انگیزه شیطانی کار میکرده است. تشخیص عمل خالص از ناخالص بدون معرفت عمیق حاصل نمیشود.
اگر بخواهیم مانند شیطان، مخاطب به خطاب (فاهبط منها فما یکون لک أن تتکبّر فیها فاخرج إنّک من الصاغرین[8]) نشویم، یعنی به عبودیت و تواضع برسیم و در برابر خدای سبحان، هرگز احساس استقلال نکنیم و خود را رهین لطف او بدانیم و مضمون (وما بکم من نعمة فمن الله[9]) را در همه شؤون زندگی تحقق بخشیم باید به علم و معرفت الهی برسیم.
راه عزت این است که نزد «عزیز» برویم. مطابق آنچه در سوره فاطر آمده، از طریق کلمات طیّبه و عقاید و معارفِ طیّبه میتوان نزد عزیز رفت: (من کان یرید العزّة فللّه العزّة جمیعاً إلیه یصعد الکلم الطیّب والعمل الصالح یرفعه[10]) مطابق این آیه معرفت صائبْ «قائد» و عملِ صالحْ «سائق» است و اگر کسی عزّت میخواهد باید با قیادت و رهبریِ کلمات طیّبه که همان معرفت صائب است و با یاری عمل صالح که سائق است، به پیش برود[11].
در هر حال، راز اینکه خدای سبحان در پاسخ فرشتگان، سند خلافت الهی را علم و معرفت او به اسماء معرفی میکند این است که همه اسمای فعلی دیگر خداوند، زیر پوشش علم اوست و ارزش تسبیح و تقدیس و عبادت، بر اساس خلوص و عبودیتی است که بر اثر معرفت تحقق مییابد.
از آنچه گذشت روشن شد که راز خلافتْ آگاهی به همه اسماء و حقایق و معارف، یعنی برخورداری از علم لدنّی و شاگرد بی واسطه خداوند شدن است. آگاهی به همه حقایق جهان امکان است که مایه تمایز میان انسان کامل و فرشتگان و سبب محرومیت آنان از مقام خلافت شده است. آنان گرچه تسبیح و تقدیس الهی را دارند و از صفات تنزیهی و جلالیه برخوردارند، اما از مقام محمود و صفات تشبیهی و جمالیه بیبهرهاند.
این انسان کامل است که هم میتواند جمال الهی را نشان دهد و بلکه همه جمالهای خداوند را که ظهور کرده و به عالم امکان رسیده مسألت کند و بیابد و بگوید: «اللّهمّ إنّى أسئلک من جمالک بأجمله وکلُّ جمالک جمیل[12]» و هم جلال الهی را نشان دهد و همه جلالهای ظهور یافته خداوند در عالم امکان را طلب کند و بگوید: «اللّهمّ إنّى أسئلک من جلالک بأجلّه وکلُّ جلالک جلیل[13]». انسان کامل است که میتواند در جمال و جلال، خلیفة الله باشد و به مقام محمود برسد: (عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً[14]).
خلیفة الله مدیر مسئول مؤسسه منظّم نظام هستی است. آفرینش فرشتگان و نیز خلقت نظام کیهانی در شش دوره تحوّلی و تقدیر روزیها در فصول چهارگانه و خلق جنّ و جانور و سایر موجودهای با روح و بیروح در پهنه گیتی، مجموعه منسجمی را تشکیل داد که میتوان از آن به مؤسسه منظم یاد کرد، ولی به ذهن هیچ موجودی اعمّ از فرشته و غیر آن، نمیآمد که این مجموعه منسجم، محتاج به مدیری است که وی خلیفه خدا در اداره این نظام است و بر فرض ادراک احتیاج به مدیر، مصداق آن کیست؛ زیرا وقتی فرشتگان از این مطلب مهم غافل باشند دیگران به طریق اولی.
آفرینش پهنه گیتی برای تأمین قلمرو خلافت انسان کامل است و هستی غیر او، مطلوب در مقام فعل نبوده و نیست. از این رو وقتی انسان کامل از نشئه دنیا به قیامت منتقل شود دنیا نیز به آخرت تبدیل خواهد شد و اگر دنیای دیگری آفریده شود خلیفه دیگری میطلبد. بالاخره تنها صراط مستقیم تکامل وجودی مسیر خلیفه خدا و انسان کامل است و فرشته نیز، اگر بخواهد به کمال هستی بار یابد باید اصول کلّی آدمیت را فراهم کند و چنان که در بیت رفیع حافظ، در غزلهای نغز او آمده است:
بر در میخانه عشق ای ملک تسبیحگوی کاندر آن جا طینت آدم مخمّر میکنند
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
خلیفة الله کسی است که بالفعل به همه حقایق جهانْ آگاه، یا از استعداد اطلاع بر آن برخوردار است و مظهر همه جمالها و جلالهایی است که از خداوند در عالم امکان ظهور یافته یا از قوّه آن برخوردار است؛ یعنی مظهر اجمالی آن، در مقابل عالَم (عالَمی که انسان کامل نیز جزئی از آن است) که مظهر تفصیلی همه جمال و جلال و تمام اسمای الهی است.
خلیفة الله انسان کاملی است که نه تنها معلم افراد بشر است و به آنها مطالبی را میآموزد که هرگز نمیتوانند بدون تعلیم او، آنها را فرا گیرند: (ویعلّمکم ما لم تکونوا تعلمون[15])، بلکه معلّم فرشتگان نیز هست و چیزهایی به آنها میآموزد که نه تنها آنان، آشنای به آن چیزها نیستند، بلکه بدون این معلّم نمیتوانند از آن آگاهی یابند.
خلیفة الله فاروق بین حق و باطل و جداکننده زیبا از زشت، یعنی مظهر (لیمیز الله الخبیث من الطیّب[16]) است. اگر انسان کامل و خلیفة الله به صورت آدم (علیهالسلام) ظهور نمیکرد و امتحان الهی در بهشت مطرح نمیشد فرق بین حق و باطل روشن نمیشد و حقانیت فرشتگان و بطلان شیطان (که در بین فرشتگان مخفی شده بود) آشکار نمیگشت؛ یعنی فرشتگان دریافتند مقدار هستی آنان ظرفیت مِی وصال تام را ندارد و به ناچار باید از پیمانه آدم مدد بگیرند و در این راه، ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت با بشر خاکنشین همسفرند. در اینباره چنین سروده شده است:
در ازل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد[17]
این همه بر اثر این است که فرشتگان که تنها مظهر اسمای تنزیهی خدایند نمیتوانند مجلای اسم جامع الهی باشند، ولی آدم، یعنی خلیفة الله و انسان کامل، چون جامع تنزیه و تشبیه است، میتواند مجلای کامل همه اسمای او باشد. از اینرو باز هم میگوید:
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز
تذکّر 1 ـ عناصر محوری خلافت الهی را علم و قدرت تشکیل میدهد؛ زیرا کسی که از حقایق جهان آگاه نباشد قدرتِ تدبیر و به کارگیری به موقع و به جای آنها را ندارد و اگر کسی از آنها باخبر باشد ولی توان به کارگیری آنها را فاقد باشد سهمی از خلافت تدبیری نخواهد داشت و خداوندْ خود را مستعمِر انسان معرفی میکند: (واستعمرکم فیها[18]). از این رو انسان حتماً باید اوّلاً، از حقایق جهان که مظاهر اسمای حسنای الهی است آگاه باشد و ثانیاً، توان اداره آنها را داشته باشد.
در جریان خلافت فقط به علم انسان به اسماء اشاره شد و به قدرت او اشارتی نرفت و این اختصار یا برای روشن بودن توانمندی انسان است وگرنه فرشتگان میگفتند: آیا عاجز را برای تدبیر عالَم خلیفه خود قرار میدهی؟!، یا برای آن است که یکی از ویژگیهای علم به اسمای الهی قدرت یافتن است؛ یعنی علم مزبور خصوصیتی دارد که توانمندی را به همراه خواهد داشت.
2 ـ گروهی که منظور از تعلیم اسماء را آگاه کردن به معانی الفاظ و لغات پنداشتهاند، چنان فضیلتی برای علم لغت ساختهاند که آن را پس از علم توحید، بهترین دانش تلقی کرده و گفتهاند سزاوارترین علم برای فراگیری پس از علم توحید، علم لغت است؛ زیرا خداوند، فضیلت آدم را در لغت شناسی او اعلام داشت[19] و فرشتگان نیز رجحان آدم را از همین رهگذر آگاه شدند.
استنباط مزبور از جهات گونهگون در خور نقد است؛ زیرا اوّلاً، از جهت عقلی ثابت شده است که مزیت علم یا در پرتو رجحان موضوع و معلوم آن است یا در متُد و روش استدلال آن. علم حکمت و کلام، هم از لحاظ شرافت موضوع و معلوم آن و از لحاظ و ثاقت برهان (در خصوص مسائل برهانی متقن آن) از مزیّت ویژهای برخوردار است و علم ریاضی گذشته از سودمندی عملی آن در قلمرو طبیعت، از لحاظ وثاقت برهان از رجحان مخصوصی برخوردار است. اما علم ادب و لغت و مانند آن که فقط در محدوده بررسی ضبط الفاظ از یک سو و معانی قراردادی آنها از سوی دیگر، نه از «قداست موضوع و معلوم» بر خوردار است و نه از «وثاقت برهان» سهمی دارد، هرگز نمیتواند از علومی که چنان قداست یا وثاقتی دارد ممتاز بوده، بر آنها مزیّت داشته باشد.
ثانیاً، از جهت استظهار لفظی، در ثنایای این مبحث ثابت شد که از جهت تناسب حکم و موضوع آنچه میتواند معیار خلافت الهی و نیز پایه رجحان انسان کامل بر فرشتگان قرار گیرد، علمی است که از قداست معلوم و نیز از وثاقت برهان برخوردار باشد.
[1] سوره غافر، آیه 83
[2] سوره قصص، آیه 88
[3] سوره یوسف، آیه 106
[4] از امام صادق (علیهالسلام) سؤال شد: چگونه بیشتر مؤمنان مشرکند؟ فرمود: همین که میگویند اگر فلان کس نبود نابود میشدم؛ «لولا فلان لهلکت»
[5] سوره توبه، آیه 126
[6] سوره نحل، آیه 53
[7] بحار، ج 39، ص 2، ح1
[8] سوره اعراف، آیه 13
[9] سوره نحل، آیه 53
[10] سوره فاطر، آیه 10
[11] سائق کسی است که متحرّک را از پشتسر میراند و قائد کسی است که پیشاپیشِ متحرک حرکت، و وی را رهبری میکند.
[12] مفاتیح الجنان، دعای سحر
[13] مفاتیح الجنان، دعای سحر
[14] سوره اسراء، آیه 79
[15] سوره بقره، آیه 151
[16] سوره انفال، آیه 37
[17] دیوان حافظ، غزل 146
[18] سوره هود، آیه 61
هر کسی در هر جایی در حال شدن است و در این صیرورت، یا بهشت میشود یا جهنم. اگر انسان در این «صیرورت» به سمت «قهر» خدا برود، ﴿نارُ اللهِ الموقَدَة ٭ ألَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الأفْئِدَة﴾ را درون خود میپروراند و بیرون او ﴿وأمَّا القَاسِطُونَ فَکانوا لِجَهَنَّمَ حَطَبا﴾ خواهد بود و چنانچه به سمت «مهر» خدا حرکت کند، ﴿فَرَوحٌ ورَیحانٌ وجَنَّةُ نَعیم﴾ خواهد شد. حجابها که کنار رود، روشن میشود که آیا او هیزمی است در حال اشتعال با اندرونی شعلهور؛ یا روح و ریحان است و بهشت نعمتهای الهی. (تسنیم 13)